ادامه ی زندگی پارت { ۸}

Atrina Atrina Atrina · 1403/10/30 23:25 · خواندن 3 دقیقه

ادامه 

(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄

(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄

هنوز اسونا : 

لباس مناسب پوشیدم و در را باز کردم و دیدم !

بله ولی انتظار شو کم داشتم گفتم : لیز . سیلیکا . کلین . لیفا . شینون . اگیل شما اینجا چیکار میکنید بچه ها چطوری این خانه رو پیدا کردید؟

همه توی هن توی هم گفتن : ما .... من.... ابتبتیاسانگحچواهل (هیچی از حرفاشون رو نفهمید اسونا )

گفتم : بچه ها اروم یکی یکی حالا کیریتو و یویی بیدار میشن . نشنیدن منم درو اروم بستم که کیریتو و یویی بیدار نشن و بعد بیرون بودیم داد زدم گفتم : یکی یکی  گفتم : لیز چطوری پیدا کردی خونرو

گفت : مامانت باداداشت و داداشت به من گفت که ...

وسط حرفش گفتم صبر کن صبر کن بصبر چی .... تو چطوری شماره ی برادر من رو داری ؟

لیز : 😏😗 

من : لیز ........لیزززززززز

گفت : بابا باشه اون دفعه که اومدی پیشم و گفتی دعوای خانوادگی داشتین چون نگرانت بودم رفته بودی دست سشویی شمارشو از گوشیت برداشتم 

من: 😑اها .......👈 صبر کن 😳😣😞😱😨😵 چییییییییی

لیز : دیگه دیگه ...

من : خب دیگه بیاین تو بده بیرون و درو باز کردم و گیریتو رو توی اشپزخانه دیدیم که داشت اب میخورد بعد از اب خوردن .....

کیریتو:

صبح صدا تق تق در میومد توجه نکردم و سیع کردم بخوابم و بعد اسونا بلند شد باچشمای نیم باز نگاش کردم متوجه نشد بعد 

من : (توی دلم) صبر کن چیییییییییی دارههههههههه جلویییییییی مننننننننننن لباسسسسسس میپوشههههههههه

{صبر کن داره جلوی من لباس میپوشه } 

😴👈😳😨😱  .  .  . وضعیت حال من 

درسته قبلا سینہ هاشو دیدم ولی خب اون برای نجاتش بود وای حالا .....

(بعد از ۱۰ دقیقه قرمز شدن گوش و بدن و گونه و فکر های +۱۸ و جیغ های درونی و در شک بودن ):

من. اها اها اها 

برم اب بخورم بشوره ببره البته فکر کنم بشوره ببره

رفتم وقتی اب خردم به در نگاه کردم و با این دوبرو شدم 👇

جماعت: 😳    😶     😓       😯     😐    😦      😑      من : 😅

بعد رفتیم نشستیم یویی رو بیدار کردم 

که در زنگ خورد 

اسونا :من میدونم کیه 

من با خودم فکر کردم : مامانش اینا که ساعت ۴:۳۰ میان ولی حالا ۱:۳۰ هست پس کیه 

اسونا رفت در را باز کرد و .... (نویسنده : کِرْم من لحظه ی حساسسسس)

(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄

بای بای تا لحضات حساس دیگر 

(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄