ادامه ی زندگی پارت (۷)

Atrina Atrina Atrina · 1403/04/23 22:10 · خواندن 2 دقیقه

 (。・//ε//・。)

یویی :

خیلی صدا می آمد منم از توی اتاقم اومدم بیرون ن که دیدم  !!

مامان و بابا دارن با یک زن و یک مرد و پسر بحث میکنند !! بعد 

( آرام ) یویی ، بابا اینا کی هستند ؟ 

کیریتو ، مامان مامانت یعنی مامان بزرگ تو  و دایی تو و بابا ی مامانت یعنی بابا بزرگ تو .

یویی ، چی !! 

یویی ، آهان فهمیدم چرا گوشی مامان چشمک میزد  چون اونا داشتن با وی‌پی‌ان مامان می‌فهمیدند که مامان کجاست .

کیریتو ، ! 😳🤯

(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄

داداش آسونا ،  نجات دهنده کل آدمای تو انکراید هستی و ...

آسونا آمد چیزی بگه که ...

مامان آسونا ، چطور جرعت کردی ...

و مامان آسونا  آمد با دو دست بزنه توی گوش آسونا که یکی از دوستاش رو یویی و اون یکی کیریتو گرفت

مامان آسونا ، چی این بچه اینجا چیکار می‌کنه ؟ 

کیریتو ، ااااااااوووووونننننن ددددددخخخخختتتتررررررر ممممممماااااااا هههههههسسسسستتتتتت 

( اون دختر ما هست )

مامان و بابا و داداش آسونا ، چی !!!! 😱🤯

آسونا ، 🙍🏻‍♀️ ⬅️ 🙎🏻‍♀️ بسه ( با داد ) مامان گوش کن 🙎🏻‍♀️ بسه دیگه ...

فردا ساعت ۳۰ : ۴ دقیقه بیا این جا تا باهم بحث کنیم  ما حالا خوابمون میاد ...

خداحافظ بعد مامان در را بست و ...

آسونا ، کیریتو بریم بخوابیم...  یویی تو هم برو بخواب .

منم گفتم باشه و رفتم خوابیدم

کیریتو : 

آسونا رو به من کرد و گفت بریم بخوابیم تا از این بد تر نشده 

منم گفتم باشه 

روی تخت رفتیم و از هم جدا بودی بعد از ۱۵ دقیقه  آسونا به طرفم برگشت و گفت ببخشید و توی بقلی هم خوابیدیم 

فردا صبح ( روز تعطیل )  آسونا : 

تق تق تق تق تق تق تق 🚪✊🏻 ✊🏻 ✊🏻 ✊🏻 ✊🏻 

ووواااایییی چته چرا آنقدر در میزنی ( با داد ) 🗣️🗣️🗣️ 

آسونا ، اومددددددددم 

یک دس لباس پوشیدم و رفتم در را باز کردم که دادم !!!!!!😳😱🤯😨🙀👁️👄 .............................................................

(☆▽☆)(☆▽☆)(☆▽☆)(☆▽☆)(☆▽☆)

حمایت حداقل یک بار لایک و کامنت