ادامه ی زندگی پارت (۷)
(。・//ε//・。)
یویی :
خیلی صدا می آمد منم از توی اتاقم اومدم بیرون ن که دیدم !!
مامان و بابا دارن با یک زن و یک مرد و پسر بحث میکنند !! بعد
( آرام ) یویی ، بابا اینا کی هستند ؟
کیریتو ، مامان مامانت یعنی مامان بزرگ تو و دایی تو و بابا ی مامانت یعنی بابا بزرگ تو .
یویی ، چی !!
یویی ، آهان فهمیدم چرا گوشی مامان چشمک میزد چون اونا داشتن با ویپیان مامان میفهمیدند که مامان کجاست .
کیریتو ، ! 😳🤯
(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄(⁄ ⁄•⁄ω⁄•⁄ ⁄)⁄
داداش آسونا ، نجات دهنده کل آدمای تو انکراید هستی و ...
آسونا آمد چیزی بگه که ...
مامان آسونا ، چطور جرعت کردی ...
و مامان آسونا آمد با دو دست بزنه توی گوش آسونا که یکی از دوستاش رو یویی و اون یکی کیریتو گرفت
مامان آسونا ، چی این بچه اینجا چیکار میکنه ؟
کیریتو ، ااااااااوووووونننننن ددددددخخخخختتتتررررررر ممممممماااااااا هههههههسسسسستتتتتت
( اون دختر ما هست )
مامان و بابا و داداش آسونا ، چی !!!! 😱🤯
آسونا ، 🙍🏻♀️ ⬅️ 🙎🏻♀️ بسه ( با داد ) مامان گوش کن 🙎🏻♀️ بسه دیگه ...
فردا ساعت ۳۰ : ۴ دقیقه بیا این جا تا باهم بحث کنیم ما حالا خوابمون میاد ...
خداحافظ بعد مامان در را بست و ...
آسونا ، کیریتو بریم بخوابیم... یویی تو هم برو بخواب .
منم گفتم باشه و رفتم خوابیدم
کیریتو :
آسونا رو به من کرد و گفت بریم بخوابیم تا از این بد تر نشده
منم گفتم باشه
روی تخت رفتیم و از هم جدا بودی بعد از ۱۵ دقیقه آسونا به طرفم برگشت و گفت ببخشید و توی بقلی هم خوابیدیم
فردا صبح ( روز تعطیل ) آسونا :
تق تق تق تق تق تق تق 🚪✊🏻 ✊🏻 ✊🏻 ✊🏻 ✊🏻
ووواااایییی چته چرا آنقدر در میزنی ( با داد ) 🗣️🗣️🗣️
آسونا ، اومددددددددم
یک دس لباس پوشیدم و رفتم در را باز کردم که دادم !!!!!!😳😱🤯😨🙀👁️👄 .............................................................
(☆▽☆)(☆▽☆)(☆▽☆)(☆▽☆)(☆▽☆)
حمایت حداقل یک بار لایک و کامنت